۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

سه ضلع انتخابات خرداد 92

بالاخره آقایان هاشمی رفسنجانی، اسفندیار رحیم مشائی و سعید جلیلی به عنوان کاندیداهای ریاست جمهوری جهت ثبت نام در وزارت کشور حضور یافتند تا آرایش نیروهای درون حاکمیت را دچار تغییر و تحول کنند و تحلیل‌ها و تفسیرها را به سمت دیگری ببرند. بعد از ثبت نام هاشمی، مشائی و جلیلی که از آن‌ها به عنوان ژنرال‌های گروه‌های درون حاکمیت یاد می‌شود و انتظار می‌رود که بسیاری از کاندیدها خصوصاً در جناح اصول گرا کاندیداتوری خود را پس بگیرند تا راه برای ژنرال ولایت هموارتر گردد.از سعید جلیلی به عنوان کاندیدای بیت رهبری، مشائی کاندیدای دولت و هاشمی کاندیدای کارگزاران سازندگی، اصلاح طلبان، بخشی از سبزها و منتقدان اصول گرای حاکمیت نام می‌برند. البته نباید نقش قالی باف را  دست کم گرفت. بعید نیست که اگر اقبال عمومی نسبت به جلیلی رضایت بخش نشود در نهایت مذاکره کننده‌ی ارشد هسته‌ای به نفع قالی باف یا یک کاندید دیگر کنار بکشد.
قطعاً اسفندیار رحیم مشایی کاندید اصلی دولت به حساب می‌آید. هرچند  گذر وی از دالان شورای نگهبان سخت به نظر می‌رسد اما نباید فراموش کرد که رئیس جمهور کنونی آقای احمدی نژاد با تمام توان از وی حمایت می‌کند و جنگ و نزاع بقا را به تایید صلاحیت اسفندیار رحیم مشایی گره زده است. اگر شورای نگهبان رد صلاحیتش کند، یا در نهایت با دستور رهبری روانه میدان انتخابات می‌گردد یا دولت اعلام کند که انتخابات را برگزار نمی‌کند و افشاگری‌های وعده داده شده منتشر خواهند شد.
نباید از یاد برد که تایید صلاحیت همزمان هاشمی و مشائی گردنه‌ای صعب‌العبوری برای نظام آقای خامنه‌ای ایجاد خواهد نمود. رد صلاحیت ان‌ها، شیب این گردنه را تند تر و رد صلاحیت هر یک از آن‌ها در محاسبه‌ی سود و زیان حاکمیت هم کار چندان عاقلانه‌ای به نظر نمی‌رسد. بدین معنا، رد صلاحیت مشائی، هاشمی را روانه پاستور و رد صلاحیت هاشمی،  ردای احمدی نژاد را به تن مشایی خواهد پوشاند. در خوش‌بینانه‌ترین حالت ولایت مداران حداقل در چهار سال آینده خون دل خواهند نوشید اگر اتفاق بدتری برایشان نیفتد.
رد صلاحیت هاشمی فارغ از خدمات وی به نظام و وزن بالاتر وی از رهبر کنونی ج. اسلامی در دهه‌های نخست انقلاب ، به معنی پذیرش ریاست جمهوری مشایی است. قبول ریاست جمهوری رحیم مشائی هم، چشم اسفندیار نظام اسلامی در تقابل با گروهی است که بدون شک در چهار سال آینده اگر پاستور را تسخیر کند تمام  تلاش خود را جهت قطع دست روحانیت و شرکای نظامی رهبری بر دروازه‌های قدرت و ثروت به کار خواهد بست. دولتیان از هم اکنون زاویه‌ی تعارض را عمداً گشادتر و به  تقابل سرعت بخشیده‌اند. عمل مجرمانه‌ای رئیس جمهور در همراهی، معرفی و بالا بردن دست اسفندیار رحیم مشائی عملی بدون اندیشه و عدم اگاهی دولتیان به مجرمانه بودن آن عمل نبوده است. دولتیان در این مرحله به تاکتیک‌های روی آورده‌اند که  تعارض را با نهادهای زیر نظر رهبری  پررنگ‌تر نماید و بدین طریق خود را به عنوان الترناتیو نظام ولایت فقیه مطرح نمایند.
البته چالش نظام با گروه مشایی- احمدی نژاد تنها در پذیرش ورود آن‌ها به رقابت‌های ریاست جمهوری نیست. اگر فرض بگیریم که مشایی بدون درد سر از سد شورای نگهبان بگذرد و انتخابات هم بر خلاف روندهای معمول، به شیوه‌ای بسیار دمکراتیک بین سه ضلح مثلث شکل گرفته به انجام برسد و کاندید دولت در عرصه‌ی واقعی انتخابات بازنده گردد، پذیرش شکست از جانب دولت بدون چالش طی نخواهد شد. به نظر می‌رسد اکنون آقای خامنه‌ای برای گذر از وضعیت دشوار کنونی در تقابل با این گروه دو آلترناتیو بیشتر در اختیار ندارد.
١- دستور فعال کردن طرح عدم کفایت رئیس جمهور در مجلس شورای اسلامی که از ماه‌ها پیش زمزمه‌های آن شنیده می‌شد اما با چراغ سبز رهبر مواجه نگشت.
٢- پذیرش ” بازی انتخابات ” و حذف گروه احمدی نژاد از طریق مهندسی آرا جهت  کاستن از عوارض تقابل در مرحله‌ی “قبل از برگزاری انتخابات” گزینه‌ای است که حاکمیت امیدوار است در مقابله با  دولت بتواند آن را تا پایان به اجرا بگذارد. در سطور بعد بدین گزینه بیشتر خواهم پرداخت.
منطقی به نظر می‌رسد که  خامنه‌ای جهت عبور از چالش احمدی نژاد- مشایی با کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی اگر علناً موافقت نکرده‌، ترجیح  داده است که مخالفت هم نکند.  در واقع کاندیداتوری  هاشمی برای بازگشت دوباره به قدرت بعد از سال‌ها تلاش جهت تضعیف موقعیت وی از جانب سید علی خامنه‌ای و سرداران سپاه‌،  قرار نبود که به این سادگی به وقوع بپیوندد. اما به دلایل ذیل مصلحت نظام می‌تواند در پذیرش رئیس تشخیص مصلحت نظام، به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری تشخیص داده شده باشد هر چند برای آقای خامنه‌ای بدون ریسک هم نخواهد بود.
١- هجوم کاندیدهای متعدد جناح سنتی حکومت برای تسخیر جایگاه رئیس قوه‌ی مجریه‌، می‌تواند حاکمیت را در درون حافظان خود  چنان دچار اختلاف و انشقاق نماید که بیم آن دارند چالش جدی در جای جدیدی بروز پیدا کند. شکی نیست که بدون وجود رقبای جدی همانند آیت الله رفسنجانی و آقای مشایی تضاد میان گروه‌های داخل حاکمیت چنان حاد خواهد گشت که مهار آن کار ساده‌ای نخواهد بود. علاوه بر آن،  احتمالاً کسانی از داخل همان جناح رئیس جمهور شوند که در رقابت با کاندیدای منتسب به رهبری رقابت نموده و در نتیجه زاویه محسوسی با رهبری پیدا نمایند مضافاً به آقای دیگری قبل از آیت الله خامنه‌ای مدیون باشند. همانند کامران باقری لنکرانی که قبل از هرکسی نسبت به مصباح یزدی متعهد است.
خطر پیروزی هاشمی یا مشایی چراغ قرمز را برای جناح راست سنتی روشن کرده است و با وجود چنین ترسی، مهار تعدد کاندیداها آسانتر به انجام خواهد رسید و اجماع حداقلی برای جناح راست در دست رس تر خواهد بود.
٢- جناح راست سنتی از پایگاه اجتماعی مشخصی برخوردار هست و در هر حالتی  به آسانی قادر است که نزدیک به نوه میلیون رای حقیقی و با استناد به گفته‌ی کارشناسان رقمی در حدود سه میلیون رای تقلبی کسب نماید.(در مجموع  رقمی در حدود یانزده میلیون) البته اگر آنها روی یک کاندید  به اجماع برسند و آن کاندیدای  با اقبال عمومی مواجه گردد بعید نیست که کاندید آنها رقمی در حدود شانزده میلیون رای هم کسب کند. با توجه به این محاسبه آن‌ها در مواجه با هرکدام از آقایان هاشمی یا مشایی  به احتمال زیاد انتخابات را واگذار خواهند نمود. حال اگر به این سؤال برگردیم که چرا به ورود آقای هاشمی به انتخابات مخالفت نشده است، می‌توان دریافت که ورود هاشمی می‌تواند برای ولایت مداران همراه با زیان، مزیت خود را هم به همراه داشته باشد.
گرچه هاشمی از سبد جناح راست هم رای کسب خواهد نمود اما ایشان بیشتر از سبد دولت رای خواهد ربود و تعدادی زیادی هم رای کسانی را تصاحب خواهد نمود که در هیچ شرایطی نه به دولت و نه به ولایت مداران آری نخواهند گفت. دلیل تایید صلاحیت مشایی هم می‌تواند  بر همین اساس صورت گرفته باشد، «سبد مشترک آرا با هاشمی».
حال اگر آرای کلی انتخابات را نزدیک به چهل میلیون رای در نظر بگیریم، ولایت مداران با آگاهی از نظرسنجی‌ها و آمار محبوبیت کاندیدها، انتخابات را به شیوه‌ای مهندسی می‌کنند که اگر کاندید آن‌ها در مرحله اول به پاستور راه نیابد، انتخابات به مرحله دوم کشیده شود.
چنانکه در رقابت های انتخاباتی مرسوم است رقبا به افشاگری علیه همدیگر دست خواهند زد و با  سه ضلعی شدن رقابت‌ها و با توجه به سابقه‌ی دشمنی هاشمی و احمدی نژاد، انتظار می‌رود که افشاگری این دو طیف بیشتر علیه همدیگر صورت بگیرد.  با توجه به اینکه دفتر رهبری به انتخاب کاندید کمتر شناخته شده دست زده است  افشاگری علیه وی  نمی‌تواند در وسعتی که علیه هاشمی، مشائی و قالی باف صورت می‌گیرد، انجام پذیرد. در چنین حالتی عملاً میان رای دهندگان به هاشمی و مشایی  شکاف عمیقی ایجاد می‌گردد که ممکن نیست هیچ‌کدام از انها در مرحله‌ی دوم به کاندید طرف مقابل رای دهند. شکی نیست که همه‌ی رای دهنده‌گان دور اول به سر صندوق بر نخواهند گشت اما آرای حداقلی از آن‌ها جهت پیروزی کاندید ولایت مداران کافی خواهد بود.
ترجیح جناح راست سنتی “ولایت مداران” شکست هاشمی در مرحله اول انتخابات است. آنها به نیکی می‌دانند که شکست هاشمی در مرحله دوم، گرچه آسان نیست اما اگر بدون تقلب هم صورت بگیرد چالش‌های سال ٨٨ را استمرار خواهد بخشید. مهندسان انتخابات جناح راست مایلند که به دلیل اینکه  پایگاه اجتماعی دولت قادر نیست که اعتراضات خیابانی را سازمان دهد، دوئل انتخابات را در مرحله‌ی دوم با کاندیدای دولت برگزار نمایند. بنابر این، آنها دست دولت را برای هر گونه افشاگری یا اتهام واهی علیه هاشمی و وابستگان به وی باز می‌گذارند. در واقع اگر کاندید دولت در دور دوم شکست بخورد یا شکست خورده معرفی گردد،  در صورتی که دولت کوتاه نیاید رئیس جمهور برنده اعلام شده‌، می‌تواند قبل از اتمام دوره معمول دولت کنونی، قوه‌ی مجریه را در اختیار بگیرد و بدین نحو از عوارض تعارض و تقابل بکاهد و عملاً دست احمدی نژاد و تیمش در حنا بماند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی فرد ناشناخته‌ای نیست. وی بیش از بیست سال یکی از مهم‌ترین ناخداهای کشتی نظام جمهوری اسلامی بوده است. در زمان صدارت وی بر قوه‌ی مجریه صدها قتل زنجیره‌ای در داخل به وقوع پیوست و اکثر به اتفاق سلاخی‌های مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور با کمک سفارت خانه‌های تحت کنترل دولت وی به وقوع پیوست. اگربپذیریم که او در هیچ یک از این جنایت‌ها نقش نداشته است غیر قابل انکار است که از آنها بی خبر هم نبوده است.
اما در هشت سال‌ گذشته با وجود فشار شدید حاکمیت بر وی و حتی زندانی نمودن فرزندانش، او هرگز حاضر نشد که تایید کننده‌ی وضعیت موجود باشد. با وجود اینکه  بارها اعلام نموده است که به آیت الله خامنه‌ای عشق می‌ورزد اما بر روند کنونی و یکه‌تازی سپاهیان بر امور کشور مهر تایید نزده است. شکی نیست که او زخم عمیقی از خامنه‌ای بر شخصیت مرموزش دارد. اما چگونه رفتار خواهد کرد و با چه برنامه‌ای با رقبای نامهربان ولی توانایش در جریان انتخابات رفتار خواهد  نمود باید منتظر ماند تا بعد از تایید صلاحیتش به سخن آید. بنظر نمی‌رسد که او این موضوع را درنیافته باشد که برنامه ولایت برای زمین زدن چند باره وی، تنها یک گمانه زنی نیست بلکه تکرار انتخابات سال ٨٤ با در خطر افتادن همه‌ی گذشته و حتی خانواده‌اش است. بر همین اساس بعید نیست که او برخلاف رویه‌ی معمولش از همان ابتدای تبلیغات ریاست جمهوری بجای تعامل، تقابل را برگزیند.
اگر نخبگان ایرانی به این توافق برسند که با حمایت از هاشمی به خامنه‌ای نه بگویند و با تشویق مردم و ایجاد موج وسیع رای، نقش تقلب را بی‌اثر کنند، قدم‌های مهمی را جهت جلوگیری از تخریب کشور برداشته‌اند. البته بعید نیست که در دیدگاه و نظرات هاشمی با توجه به دوری چند ساله‌ی وی از قدرت، تغییرات و دگرگونی‌های مهمی به سود مردم‌سالاری صورت گرفته باشد. چنانکه بارها از انتخابات آزاد و عدم بقای دیکتاتوری سخن رانده است.
در مورد اعلام کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی مقالات متفاوت و اظهار نظرهای گوناگونی منتشر شد. جناب آرش نراقی نویسنده‌، فیلسوف و فعال حقوق بشر مطلبی را روی صفحه‌ی  شخصیشان منتشر کردند که مورد استقبال گسترده‌ی کاربران قرار گرفت. می‌توان گفت که نظر ایشان یکی از جامع‌ترین نظراتی است که در این مورد ایراد گشته است. امیدوارم ایشان با باز نشر آن در پایان این نوشته دلگیر نگردند.
جناب آرش نراقی نوشته‌اند: «شرکت هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری روزنه امیدی در فضای سیاسی تیره و بحرانی ایران گشوده است. در دوگانه هاشمی- خامنه‌ای به نظر می‌رسد که هاشمی درک به مراتب واقع بینانه‌تری از واقعیت کنونی و وضعیت آینده جامعه ایرانی دارد. آیت‌الله خامنه‌ای کشور را چهار نعل به سوی ورشکستگی اقتصادی، جنگ، و تجزیه می‌راند، و با توجه به واقعیت‌های موجود در ساخت سیاسی ایران، به نظر می‌رسد که هاشمی واقع‌بینانه ترین گزینه برای مهار زدن به این روند خطرناک است. هاشمی در ایام اخیر سخنان مهمی گفته است که آشکارا نشان می‌دهد مدیریت آیت الله خامنه ای را شکست خورده و ویرانگر ارزیابی می‌کند، و ساخت سیاسی جمهوری اسلامی را محتاج تغییرات اساسی می‌داند: “هیچ دولت دیکتاتوری نمی‌تواند در دنیا موفق شود”، “دموکراسی نتیجه گسترش آگاهی ها و انفجار اطلاعات و سرنوشت قطعی جوامع امروزی است. احزاب و انتخابات دو مؤلفه مهم جامعه دموکراتیک هستند. امروزه اراده جامعه بدون تحزب غیرممکن است.” و در عرصه سیاست خارجی از سیاست تنش زدایی حتّی با دولت اسرائیل و پرهیز از ماجراجویی سخن می‌گوید. من نمی‌دانم که او تا چه حدّ به این سخنان باور قلبی دارد. اما به نظرم نقش مهّم او در مقام ریاست جمهوری، در شرایط کنونی، بیش از آنکه انجام کارهای مهم باشد، پیشگیری از انجام حماقتهای بزرگ است. در شرایط کنونی حمایت از هاشمی حمایت از شخص او نیست، اعلام نگرانی عمیق نسبت به گسترش بحرانهای فزاینده ای است که مدیریت نامدّبرانه آیت الله خامنه ای به بار آورده و کشور را در آستانه فاجعه ای بازگشت ناپذیر قرار داده است. برنامه سیاسی هاشمی با برنامه سیاسی مطلوب بسیاری از ما تفاوت فاحش دارد. هاشمی گزینه ایده آل نیست، اما بهترین گزینه موجود برای حفظ منافع ملّی ایرانیان به نظر می‌رسد. خصوصاً حضور فائزه هاشمی در کنارش می‌تواند بر اعتبار او بیفزاید. هاشمی و خانواده‌اش روزهای بسیار دشوار و خطرناکی را در پیش دارند. آیت‌الله خامنه‌ای با حضور او با منطق تقابل جنگی روبرو خواهد شد نه رقابت انتخاباتی.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

About Me

Blogroll

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *

Blogger Template

About

Featured Posts Coolbthemes

درباره من

من جمشید چالنگی متولد 1326 در مسجد سلیمان هستم. با 46 سال سابقه فعالیت در عرصه ژورنالیسم و رسانه و مجری گری تلاش کرده ام که به اعتلای آگاهی سیاسی و اجتماعی هموطنان عزیزم کمک کنم.